گاهی...
گاهی آدمهایی در زندگی مان می آیند كه گویی آمدنشان يك حادثه ي عجيب است
وقتي كه مي آيند ما خيال مي كنيم فقط براي شنيدن حرف هاي ماست
گمان می کنیم لحظه ي آمدن شان بهترین و بزرگترین لحظه زندگي ماست...
خیال می کنیم که با آمدنشان نطق سالها باز نشده مان باز می شود....
اما ....بقول دوست عزیزی " هیییییییییی روزگار"
ماندني در كار نيست...
عين سايه مي آيند و عبور مي كنند و گویی که فقط براي عبور كردن آمده بودند...
اما این ماجرا قسمت پر دردتری هم دارد .
جایی که به خودت می آیی و می بینی هنوز حرفت را نگفته بودی.....
هنوز چقدر حرف ناگفته مانده بود!
آن وقت....
احساس نمی کنی که یک خرمالوی نابالغ شده ای؟...!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی